پیوندهای مهم

 

 

  

 
 

  

 


 

X
اخبار

گفتگو با خواننده ای که نمی دانست در رادیو بماند و بخواند یا برود سردفتر اسنادرسمی شود

امین‌الله رشیدی: در آن زمان من بین کار خوانندگی و آواز در رادیو و سردفتری اسنادرسمی بر سر دوراهی قرار گرفتم. من در سال 1327 وارد رادیو شده بودم اما به ناچار از رادیو استعفا داده و خارج شدم. با اینکه احتیاط می کردم، آمد به سرم از آنچه می ترسیدم.
پنج شنبه 3 ارديبهشت 1394
2365

 

 آدم گاهي احساس مي كند با بعضي ها چقدر حرف براي گفتن دارد. با اينكه چندين ساعت ميهمان استاد امين الله رشيدي و همسرشان بوديم، بازهم زمان رفتن احساس كرديم كه هنوز چقدر كلام ناگفته و سخن باقي مانده داريم. فارغ از اختلاف سني،‌ گاهي اين احساس بين دو طرف گفت وگو پيش مي آيد. فرصت مغتنمي بود كه تنها به اميد ديدار مجدد به پايان رسيد.

امین‌الله رشیدی اردیبهشت‌ماه ۱۳۰۴ در راوند کاشان متولد شد. تحصیلات ابتدائی و متوسطه را در همان شهر به پایان رساند. بلافاصله پس از پایان تحصیل در یکی از دفاتر اسناد رسمی کاشان به عنوان دفتريار مشغول به کار شد و در سال ۱۳۲۵ به تهران نقل مکان کرد. وی در سال ۱۳۳۴، بنا به مقتضیات شغلی از کار در رادیو استعفا و به عنوان سردفتر اسنادرسمي فعاليت خود را ادامه داد.

استاد رشیدی از راه شنیدن صفحات گرامافون و آثار خوانندگان دهه ۱۳۲۰ رادیو ایران، با ردیف آواز ایرانی آشنا شد. در اوايل ورود به تهران، اصول نوازندگي تار و نت‌خوانی را نزد استاد موسی معروفی در کلاس‌های شبانه هنرستان موسیقی (تالار وحدت کنونی) و نیز به مدت یکی دو ماه در کلاس موسیقی مسعود معارفی فرا گرفت. وی نخستین خواننده ایرانی آشنا با خط بین‌المللی موسیقی (نت) است. او همچنین تئوری آواز را نزد دکتر مهدی فروغ در هنرستان موسیقی آموخت. پس از یادگیری نت، نوازندگی تار را رها کرد و از آن پس نت آهنگ‌هایی را که می‌ساخت، بدون استفاده از ساز، به روی کاغذ می‌آورد.

رشیدی در شاعری و نویسندگی و نقد نیز دستی دارد. "سفرنامه‌ از کاشان تا کاناری" در سال 1372 به وسيله انتشارات سنائي و ‌‌كتاب "عطر گيسو، خاطره ها و نغمه ها" سال 1381 از او منتشر شده است. كتاب سوم او نيز به نام "ايران در رهگذر زمان" قريب 8 سال است كه در وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي در انتظار صدور و مجوز چاپ توسط انتشارات عطائي تهران است.

به همراه مسلم آقاصفري، ‌نايب رييس كانون سردفتران و دفترياران با امين الله رشيدي، سردفتر بازنشسته 105 تهران و هنرمند پيشكسوت دنياي موسيقي و هنر به گفت و گو نشستيم كه متن آن در پي مي آيد:

جناب رشيدي چه سالي سردفتر اسنادرسمي شديد و چند سال در اين سمت فعاليت كرده ايد؟ آيا با دفترياري شروع به كار كرديد؟

زماني كه من دفتريار شدم در كاشان بودم و هر كس سيكل اول متوسطه يعني كلاس نهم را داشت مي توانست دفتريار اسنادرسمي شود. در 1323 به عنوان دفتريار در دفترخانه اسنادرسمي17 كاشان به سردفتري زين العابدين قدوسي ابوزيدآبادي مشغول به فعاليت شدم. بعد از دوسال به تهران منتقل شدم. كار سختي بود چون در مرخصي به تهران آمده بودم ولي نمي خواستم به كاشان برگردم از آن جا كه تعداد زيادي از اقوام در تهران بودند و من را تشويق به ماندن در تهران مي كردند. آن زمان مرحوم فرهي، مسئول ثبت كاشان بود. چند ماهي در تهران بودم تا ابلاغ دفترياري من براي دفتر اسنادرسمي 96 تهران صادر شد. محل دفتر در خيابان شاه آباد سابق، مقابل كوچه ظهير الاسلام و سردفتر آقاي تارا بود. اواخر سال 1325 آقاي سيد موسي خليلي سردفتري اين دفتر را بر عهده گرفت. از چهارراه عباسي ده شاهي مي دادم و از آنجا به شاه آباد مي رفتم.

پايين تر از دفتر ما دفتر آقاي شاه آبادي بود كه آقاي مهدوي دامغاني منشي دفتر ايشان بود. من با آقاي مهدوي كه جواني خوش مشرب و بذله گو بود دوست بوديم و روزگار خاطره انگيزي داشتيم. بعد هم ايشان دفتريار 25 شدند. من پس از انتقال به دفتر 105 تهران در خيابان قزوين، ‌چهار راه عباسي، به كار خود ادامه دادم و به تدريج از دفترياري به سردفتري درجه دوم و درجه اول رسيدم و ارتقا رتبه پيدا كردم كه زمان آقاي پرتو وزير دادگستري بود. بيش از 30 سال سابقه كار در دفتر اسنادرسمي دارم.

آيا پيش از شما از اعضاي خانواده تان كسي در دفترخانه فعاليت داشت؟

خير. آن زمان من نخستين فرد در خانواده بودم كه در دفتر اسنادرسمي مشغول به فعاليت شدم. در آن زمان اينكه فردي در يك اداره دولتي مشغول به كار شود و يا كار مشخصي از خود داشته باشد بسيار مهم و خوب بود. من قبل از دفترياري طراحي نقش قالي مي كردم و مشغول بودم تا اينكه از طريق دوستاني كه در ثبت كاشان داشتيم پيشنهاد دفترياري مطرح شد كه سمت نيمه دولتي داشته باشم. به مرور زمان من هم پيشنهاد دوستان را پذيرفته و وارد اين كار شدم.

كار دفتر اسنادرسمي كاري حقوقي و خشك است در حالي كه كار موسيقي كاري ذوقي و هنري است. چطور اين كار را با هم جمع كرديد و در هر دو زمينه فعاليت داشتيد؟ آيا زمان اشتغال به دفترياري و سردفتري با انجام كارهاي هنري هم زمان بود؟

اتفاقا پاسخ اين سوال را در كتاب سفرنامه‌ از کاشان تا کاناری داده ام. پرسيده اند كه شغل شما چيست؟ و من گفته ام كه سردفتري،‌ كاري مغاير ذوق و حال. اما هر كس قسمتي دارد و نمي توان جلوي قست را گرفت. سال 1325 كه به تهران آمدم و در دفتر 96 و بعد هم دفتر 105 مشغول به فعاليت بودم، يك روز در روزنامه خواندم كه هنرستان موسيقي تهران (تالار رودكي الان) در رشته هاي ساز و آواز به رايگان هنرجوي شبانه مي پذيرد. حدود 20 ساله بودم. به خيابان ارفع سابق و شهريار فعلي رفتم و در كلاس ساز وآواز شركت كردم. كلاس ساز و نت خواني را نزد موسي خان معروفي آموختم و مدرس كلاس آواز هم دكتر مهدي فروغ بودند. ايشان استاد دانشكده هنرهاي دراماتيك هم بودند. من در سال 1341 سردفتر شدم. در آن زمان آقاي امين مديركل ثبت اسناد استان بود. يكسالي بود كه دفتر را به عنوان سردفتر اداره مي كردم تا اينكه دو تا از همكاران كه بعدها متوجه شدم كدام افراد بودند شروع كردند به تخريب ذهن مديركل وقت ثبت استان و اينكه يك خواننده راديو، سردفتر اسنادرسمي شده است و ذهن آقاي امين، مديركل ثبت را درگير كردند. آقاي امين فرد خوب و سليم النفسي بود اما تحت تاثير قضاوت و سخنان اطرافيان قرار گرفت و در آن زمان من بين كار خوانندگي و آواز در راديو و سردفتري اسنادرسمي بر سر دوراهي قرار گرفتم. من در سال 1327 وارد راديو شده بودم اما به ناچار از راديو استعفا داده و خارج شدم. با اينكه احتياط مي كردم، آمد به سرم از آنچه مي ترسيدم.

از همكاران هم كساني بودند كه خوانندگي شما را مغاير با شان سردفتري تلقي كنند يا شما را از انجام آن منع كنند؟

هيچ كس به من تذكري نداد. حتي سردفتر 105 تهران كه روحاني بودند هم به من در اين رابطه تذكري نمي دادند و اين دو را مغاير هم نمي دانستند. آخوندهاي آن زمان همه اهل ذوق و فهميده بودند و تعصبات خشك و ناروا نداشتند. همه اهل ادبيات و شعر بودند. در منزل سردفترمان يا ساير دوستان و آشنايان برنامه هفتگي داشتيم. در رابطه با شعر و ادبيات صحبت مي شد. هيچ اهل دين و اهل مذهب، نمي گفت كسي كه سردفتر يا دفتريار است نبايد خواننده باشد. سردفتري شغلي تقريبا نيمه شرعي است. چند ماهي بيش از افتتاح دفترم نگذشته بود كه يك روز كه در دفتر مشغول كار بودم، يك مامور ثبت اسناد وارد شد و يك پاكت مهر و موم شده به دست من داد پاكت از طرف مديركل ثبت بود با اين محتوا كه چون فعاليت هنري شما در راديو منافي شئون سردفتري است، بنابراين از همين تاريخ معلق مي شويد و بايد ظرف 24 ساعت دفاتر و امور مربوطه را تحويل نماينده قانوني بدهيد. پيش از آن هم به من اخطاري داده نشده بود. من هم به اداره كل ثبت استان مراجعه كردم و صحبت كردم ولي بي فايده بود و پرونده من به دادگستري ارجاع شد و نامه هايي نوشتم و بالاخره اعلام كردند كه يا بايد سردفتري را انتخاب كنم و يا خوانندگي و حضور در راديو را، و من اجبارا در سال 1344 از شركت در برنامه هاي هنري راديو استعفا دادم و چون از راه موسيقي ارتزاق نمي كردم دفترخانه را انتخاب كردم.
در آن زمان با اين جريانات ديگر شوق چنداني نداشتم و كسالتي پيدا كردم كه توانايي اداره دفتر در من نبود و دفتر به صورت تعطيل درآمد. تا اينكه دو سه سال گذشت و سردفتر سابق ما آقاي آقاحسيني طالقاني كه در سال هاي آخر بازنشستگي بودند؛ به من پيشنهاد دادند كه مجددا دفتريار ايشان شوم و بعد از بازنشستگي او جايگزين او در سمت سردفتري باشم. چند سالي در خدمت ايشان بودم تا اينكه بازنشسته شدند و من جانشين ايشان به عنوان سردفتر 105 تهران شدم.

از تفاوت كار در زمان سردفتري خود تا زمان حال بگوييد. فكر مي كنيد نحوه كار در دفاتر اسنادرسمي از زمان شما تاكنون چقدر تغيير داشته است؟

بايد ابتدا از روساي كانون در طي سال ها ياد كنم. ابتدا بايد از آقاي علي اصغر فراسيون در سال 1327 ياد كنم. فردي بسيار دانا و آگاه به زبان فرانسه و مترجم بودند،‌ بعد از ايشان آقاي جمال الدين جمالي بودند فردي بسيار موقر و متين بودند و قابل تحسين. و ساير روساي كانون در طي سال ها كه همگي زحمات فراواني كشيده اند. به خاطر دارم روزي در جلسه اي در ساختمان كانون در خيابان سپه آقاي سيد موسي خليلي كه برعكس پدرشان فردي عصباني و تندمزاج بود در آن جلسه تند صحبت كرد، بعد از او آقاي جمالي پشت تريبون قرار گرفتند و گفتند كه «يك سردفتر هيچ وقت حرف هاي زشت و بد از دهانش بيرون نمي آيد» و اين حرف مرحوم جمالي آويزه گوش من شد و اين كه يك سردفتر اسنادرسمي بايد در جامعه به عنوان نمونه و الگو مطرح باشد. سال ها بعد از مرحوم جمالي آقاي دكتر مهدوي رييس كانون شدند. مرحوم افجه اي و شريف العلما و مدت كوتاهي مرحوم قاضي زاهدي به رياست كانون رسيدند و نيز ساير افراد. كار دفاتر آن زمان دو سره بود از صبح تا ساعت 10 شب. وقتي من بازنشسته شدم يكسره شد، صبح تا 2 بعد ازظهر و خيلي راحت تر شد.

از انتخاب كار سردفتري پشيمان نشديد؟

من مي خواستم يك جوري از شغل خطير بگريزم و خودم را راحت كنم. من اهل حساب و كتاب و پشت ميز نشيني و اين حرفها نبودم. طبع موسيقايي و شاعرانه من ربطي به اين كار نداشت ولي قسمت من آن كار بود و مي توانم بدون خودستايي بگويم كه يكي از خوشنام ترين سردفتران كشور هستم. در مدت بيش از سي سال سردفتري و دفترياري كمترين سابقه تخلف اداري يا اخلاقي نداشتم. در تمام آن سال ها سعي داشتم اختلافات مردم را حل كنم. در دفترخانه اختلاف نظر و تفاوت آراء بين متعاملين زياد است و يكي از اموري كه من همواره سعي داشتم اختلاف طرفين را برطرف كنم و طرفين معامله با خوبي و خوشي و رضايت دفتر را ترك كنند. بايد عرض كنم كه سردفتران براي خودشان قاضي و قانون دان بودند و هستند و مردم به حرف سردفتر گوش مي كردند و حرف و راي سردفتر حجت بود.

در كتاب سفرنامه‌ از کاشان تا کاناری پرسيده اند كه شغل شما چيست؟ و من گفته ام كه سردفتري،‌ كاري مغاير ذوق و حال. اما هر كس قسمتي دارد و نمي توان جلوي قست را گرفت. سال 1325 كه به تهران آمدم و در دفتر 96 و بعد هم دفتر 105 مشغول به فعاليت بودم، يك روز در روزنامه خواندم كه هنرستان موسيقي تهران (تالار رودكي الان) در رشته هاي ساز و آواز به رايگان هنرجوي شبانه مي پذيرد. حدود 20 ساله بودم. به خيابان ارفع سابق و شهريار فعلي رفتم و در كلاس ساز وآواز شركت كردم. كلاس ساز و نت خواني را نزد موسي خان معروفي آموختم و مدرس كلاس آواز هم دكتر مهدي فروغ بودند.

نقش خلاقيت را در انجام امور چگونه مي بينيد؟ چه در امور دفترخانه و چه كار هنري؟

راهنمايي و خلاقيت هردو با هم موثر هستند. چون من غير از خوانندگي داراي هنر،‌ خلاقيت و آهنگسازي هستم. جوهر و گوهر اصلي موسيقي آهنگسازي است. يعني خواننده و نوازنده و همه كساني كه كنسرت اجرا مي كنند قائم به وجود آهنگساز هستند. آهنگسازي، علمي است كه در مدرسه آموختني نيست. خلاقيت يعني بدون اينكه فرد بخواهد، مظاهر هنري الهام وار به ذهن او وارد مي شود. كما اينكه آهنگسازي هم اينطور است. حدود صد سال است كه شايد بيش از چند آهنگساز واقعي نداريم. اكثر دوستان و همكاران ما كه در آكادمي هاي موسيقي در خارج درس خوانده اند از نظر علم موسيقي پيشرفت داشته اند اما هيچ وقت آهنگساز نشده اند. من و همكاران هم دوره من مانند استاد تجويدي، خرم، ‌انوشيروان روحاني و استاد محجوبي هيچ كدام دانش آكادميك آهنگسازي نداشته ايم. آثاري كه در دو دهه 30 و 40 يعني اوج شكوفايي موسيقي و ادبيات ايران حاصل شد،‌ به خاطر وجود همين افراد بود. بعد از سال 50 افول آغاز شد و بعد پاپ خوان ها و غيره آمدند و حالا شايد روزي 50 آهنگ ساخته شود اما هيچ كدام آنها به دل شما نمي نشيند. هر روز تعداد بسياري خواننده جديد هم پيدا مي شود. اگر خواننده پاپ باشند از سبك يكديگر كپي مي كنند و سنتي هم باشند جور ديگر كپي مي كنند و درجا مي زنند. اصولا تكرار مكررات در هنر جايز نيست. بايد خلاقيت و آفرينش داشته باشيم، اما براساس ريشه هاي موسيقي ايراني. اگر ما تكيه بر اصل موسيقي ايراني نداشته باشيم، نوآوري هم منجر به آشفتگي و خرابكاري مي شود.

سبك و سياقي كه شما در موسيقي بكار مي برديد سبك خاصي بود. آواز شما آواز تاج اصفهاني نيست،‌آواز ديگران هم نيست. آيا ذوق خود شما بوده يا مثلا اساتيد پيشنهاد كردند كه صداي شما با يك دستگاه خاصي موسيقي بيشتر هماهنگ است؟

سوال شما دو پاسخ دارد. اينكه سوال فرموديد سبك و سياق شما در موسيقي به پيشنهاد كدام استاد بوده است؟ بايد عرض كنم استاد ازل، و اما پاسخ دوم؛ بر مي گردد به اينكه هر كس بايد خودش باشد نه مثل ديگران. متاسفانه الان في المثل صد نفر مانند هم آهنگ مي سازند و يا مي خوانند. من بچه كويركاشان هستم. آن زمان كه به تهران آمدم براي اولين بار بعد از دو سه سال به شهرهاي شمالي مسافرت كردم، از جاده چالوس كه سرازير شديم طوفان و باران به شدت درگرفت با رعد و برق. بعد از تونل كندوان هوا در نزديكي چالوس آرام شد. طوفان فرو نشست و باران به آرامي مي باريد. بعد هم به دريا رسيديم و ابرها متفرق شدند و ماه هم از گوشه آسمان جلوه گري كرد. من تحت تاثير اين مظاهر متضاد طبيعت آهنگ و شعري ساختم به عنوان "دريا". در 150 سال اخير كسي براي دريا شعر و آهنگي نساخته است و منِ كاشي اين كار را كردم. خودم تعجب مي كنم كه چطور يك جوان 25 ساله دريا نديده،‌ آكادمي نديده يك چنين آهنگ و شعري را مي سازد. به قول استاد باستاني پاريزي كه فرمودند: «هنر چيزي نيست كه سر راه ريخته باشند و هركس قسمتي را سهم خود بردارد». تمام هنرها را طبيعت به ما داده است. اوج ترانه دريا اين است: (آه ... موجي هستم پرهيجان- بر روي درياي زمان- گامي سپردم - شايد ره برم- از بين طوفان بر ساحل- كانجا باشد دل- از درد و رنج دنيا به امان).

هنر چقدر در روحيه سردفتري و كار حرفه اي شما تاثير گذار بوده است؟

كسي كه در عالم هنر و ادبيات است، ديد و نظر ديگري نسبت به ماديات دارد. من بعد از سال ها سردفتري اسنادرسمي هيچ وقت گرد ماديات نگشتم. بودند همكاراني كه به دنبال ماديات و مستغلات بودند ولي من اين استعداد را نداشتم كما اينكه بعد از اين سال ها همين يك خانه را كه سال هاست در آن مستقر هستم دارم و اين محصول 30 سال كار من در دفترخانه و كارهاي هنري است. بعداز انقلاب هم آثار موسيقي خود را در قالب هاي مختلف ارايه كردم. به طور كل طبع من اجازه نمي داد كه به دنبال افزودن مال و منال باشم و دربند اين موارد نبودم و الان هم خيلي راضي هستم. گاهي فكر مي كنم اگر چندجا مستغلات و زمين داشم واقعا براي من ايجاد زحمت و دردسر و مشكل مي كرد.

در حال حاضر فضاي هنري كشور را چگونه مي بينيد؟

الان فضاي هنري داراي آشفتگي هاي فراوان است. موسيقي ما زير و رو شده است. آشفته بازاري است در موسيقي. من بارها ضمن مصاحبه هاي زنده اعلام كرده ام كه من تنها كسي هستم از زمان اوج شكوفايي موسيقي در دهه هاي 30و 40 هنوز دستش پر است. يك چشمه زاينده يعني آهنگسازي در وجود من است اين تمام نمي شود. بياييد الان كه من هستم يك اركستر به من بدهيد. تمام اسپانسر آثار من و همكاران راديو تلويزيون بوده اند. من الان هم حاضرم آهنگ هايم را يا خودم بخوانم و يا بدهم خوانندگان جوان بخوانند و از اين بن بستي كه در موسيقي ما ايجاد شده است رها شويم. خلاقيت به قول استاد فخرالديني؛ در اين چند سال در موسيقي مرده است. من خالصا و مخلصا اين ها را در اختيار مي گذارم اما متاسفانه تاكنون هيچ لبيكي نگفتند. ما متولي رسمي و دلسوز در زمينه موسيقي كه بخواهد كاري انجام دهد نداريم. صدها و هزاران آهنگ ساخته مي شود اما دريغ از يك آهنگ يا شعري كه شما را تكان دهد و به آن دنياي رويايي موسيقي ببرد. كسي به حرف من گوش نمي دهد و بيش از اين هم از دست من بر نمي آيد. چيزي كه من عرض مي كنم از روي دلسوزي است و دلم مي خواهد اين مملكت كه خوب هم اداره مي شود، چطور است كه به هنر بي اعتنايي مي كنند. مگر اينكه در باندها و گروههاي خاصي باشيم كه من نيستم.

در طول روز در راديو چندبار صداي شما پخش مي شود. اين ها آثار گذشته است يا اجراي جديد شماست؟

99 درصد آن ها كارهاي گذشته است و توليد راديو ايران است. اين روزها اوج و قدرت گذشته را ندارم و مقتضاي سن من است، شايد حدود 20 درصدي افت و كاهش داشته ام. من دي ماه سال گذشته قرار شد كنسرتي بگذارم. كنسرتي يك شب در سالن برج آزادي و من آهنگ هاي جديدي را هم اجرا كردم. يكي از آثارم شعري از خانم سيمين بهبهاني بود. شعر «دوباره مي سازمت وطن، ‌اگرچه با خشت جان خويش...» اين آهنگ را سال هاست ساخته بودم و خواندم. امثال اينهارا زياد دارم.

 آدم گاهي احساس مي كند با بعضي ها چقدر حرف براي گفتن دارد. با اينكه چندين ساعت ميهمان استاد امين الله رشيدي و همسرشان بوديم، بازهم زمان رفتن احساس كرديم كه هنوز چقدر كلام ناگفته و سخن باقي مانده داريم. فارغ از اختلاف سني،‌ گاهي اين احساس بين دو طرف گفت وگو پيش مي آيد. فرصت مغتنمي بود كه تنها به اميد ديدار مجدد به پايان رسيد.

امین‌الله رشیدی اردیبهشت‌ماه ۱۳۰۴ در راوند کاشان متولد شد. تحصیلات ابتدائی و متوسطه را در همان شهر به پایان رساند. بلافاصله پس از پایان تحصیل در یکی از دفاتر اسناد رسمی کاشان به عنوان دفتريار مشغول به کار شد و در سال ۱۳۲۵ به تهران نقل مکان کرد. وی در سال ۱۳۳۴، بنا به مقتضیات شغلی از کار در رادیو استعفا و به عنوان سردفتر اسنادرسمي فعاليت خود را ادامه داد.

استاد رشیدی از راه شنیدن صفحات گرامافون و آثار خوانندگان دهه ۱۳۲۰ رادیو ایران، با ردیف آواز ایرانی آشنا شد. در اوايل ورود به تهران، اصول نوازندگي تار و نت‌خوانی را نزد استاد موسی معروفی در کلاس‌های شبانه هنرستان موسیقی (تالار وحدت کنونی) و نیز به مدت یکی دو ماه در کلاس موسیقی مسعود معارفی فرا گرفت. وی نخستین خواننده ایرانی آشنا با خط بین‌المللی موسیقی (نت) است. او همچنین تئوری آواز را نزد دکتر مهدی فروغ در هنرستان موسیقی آموخت. پس از یادگیری نت، نوازندگی تار را رها کرد و از آن پس نت آهنگ‌هایی را که می‌ساخت، بدون استفاده از ساز، به روی کاغذ می‌آورد.

رشیدی در شاعری و نویسندگی و نقد نیز دستی دارد. "سفرنامه‌ از کاشان تا کاناری" در سال 1372 به وسيله انتشارات سنائي و ‌‌كتاب "عطر گيسو، خاطره ها و نغمه ها" سال 1381 از او منتشر شده است. كتاب سوم او نيز به نام "ايران در رهگذر زمان" قريب 8 سال است كه در وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي در انتظار صدور و مجوز چاپ توسط انتشارات عطائي تهران است.

به همراه مسلم آقاصفري، ‌نايب رييس كانون سردفتران و دفترياران با امين الله رشيدي، سردفتر بازنشسته 105 تهران و هنرمند پيشكسوت دنياي موسيقي و هنر به گفت و گو نشستيم كه متن آن در پي مي آيد:

جناب رشيدي چه سالي سردفتر اسنادرسمي شديد و چند سال در اين سمت فعاليت كرده ايد؟ آيا با دفترياري شروع به كار كرديد؟

زماني كه من دفتريار شدم در كاشان بودم و هر كس سيكل اول متوسطه يعني كلاس نهم را داشت مي توانست دفتريار اسنادرسمي شود. در 1323 به عنوان دفتريار در دفترخانه اسنادرسمي17 كاشان به سردفتري زين العابدين قدوسي ابوزيدآبادي مشغول به فعاليت شدم. بعد از دوسال به تهران منتقل شدم. كار سختي بود چون در مرخصي به تهران آمده بودم ولي نمي خواستم به كاشان برگردم از آن جا كه تعداد زيادي از اقوام در تهران بودند و من را تشويق به ماندن در تهران مي كردند. آن زمان مرحوم فرهي، مسئول ثبت كاشان بود. چند ماهي در تهران بودم تا ابلاغ دفترياري من براي دفتر اسنادرسمي 96 تهران صادر شد. محل دفتر در خيابان شاه آباد سابق، مقابل كوچه ظهير الاسلام و سردفتر آقاي تارا بود. اواخر سال 1325 آقاي سيد موسي خليلي سردفتري اين دفتر را بر عهده گرفت. از چهارراه عباسي ده شاهي مي دادم و از آنجا به شاه آباد مي رفتم.

پايين تر از دفتر ما دفتر آقاي شاه آبادي بود كه آقاي مهدوي دامغاني منشي دفتر ايشان بود. من با آقاي مهدوي كه جواني خوش مشرب و بذله گو بود دوست بوديم و روزگار خاطره انگيزي داشتيم. بعد هم ايشان دفتريار 25 شدند. من پس از انتقال به دفتر 105 تهران در خيابان قزوين، ‌چهار راه عباسي، به كار خود ادامه دادم و به تدريج از دفترياري به سردفتري درجه دوم و درجه اول رسيدم و ارتقا رتبه پيدا كردم كه زمان آقاي پرتو وزير دادگستري بود. بيش از 30 سال سابقه كار در دفتر اسنادرسمي دارم.

آيا پيش از شما از اعضاي خانواده تان كسي در دفترخانه فعاليت داشت؟

خير. آن زمان من نخستين فرد در خانواده بودم كه در دفتر اسنادرسمي مشغول به فعاليت شدم. در آن زمان اينكه فردي در يك اداره دولتي مشغول به كار شود و يا كار مشخصي از خود داشته باشد بسيار مهم و خوب بود. من قبل از دفترياري طراحي نقش قالي مي كردم و مشغول بودم تا اينكه از طريق دوستاني كه در ثبت كاشان داشتيم پيشنهاد دفترياري مطرح شد كه سمت نيمه دولتي داشته باشم. به مرور زمان من هم پيشنهاد دوستان را پذيرفته و وارد اين كار شدم.

كار دفتر اسنادرسمي كاري حقوقي و خشك است در حالي كه كار موسيقي كاري ذوقي و هنري است. چطور اين كار را با هم جمع كرديد و در هر دو زمينه فعاليت داشتيد؟ آيا زمان اشتغال به دفترياري و سردفتري با انجام كارهاي هنري هم زمان بود؟

اتفاقا پاسخ اين سوال را در كتاب سفرنامه‌ از کاشان تا کاناری داده ام. پرسيده اند كه شغل شما چيست؟ و من گفته ام كه سردفتري،‌ كاري مغاير ذوق و حال. اما هر كس قسمتي دارد و نمي توان جلوي قست را گرفت. سال 1325 كه به تهران آمدم و در دفتر 96 و بعد هم دفتر 105 مشغول به فعاليت بودم، يك روز در روزنامه خواندم كه هنرستان موسيقي تهران (تالار رودكي الان) در رشته هاي ساز و آواز به رايگان هنرجوي شبانه مي پذيرد. حدود 20 ساله بودم. به خيابان ارفع سابق و شهريار فعلي رفتم و در كلاس ساز وآواز شركت كردم. كلاس ساز و نت خواني را نزد موسي خان معروفي آموختم و مدرس كلاس آواز هم دكتر مهدي فروغ بودند. ايشان استاد دانشكده هنرهاي دراماتيك هم بودند. من در سال 1341 سردفتر شدم. در آن زمان آقاي امين مديركل ثبت اسناد استان بود. يكسالي بود كه دفتر را به عنوان سردفتر اداره مي كردم تا اينكه دو تا از همكاران كه بعدها متوجه شدم كدام افراد بودند شروع كردند به تخريب ذهن مديركل وقت ثبت استان و اينكه يك خواننده راديو، سردفتر اسنادرسمي شده است و ذهن آقاي امين، مديركل ثبت را درگير كردند. آقاي امين فرد خوب و سليم النفسي بود اما تحت تاثير قضاوت و سخنان اطرافيان قرار گرفت و در آن زمان من بين كار خوانندگي و آواز در راديو و سردفتري اسنادرسمي بر سر دوراهي قرار گرفتم. من در سال 1327 وارد راديو شده بودم اما به ناچار از راديو استعفا داده و خارج شدم. با اينكه احتياط مي كردم، آمد به سرم از آنچه مي ترسيدم.

از همكاران هم كساني بودند كه خوانندگي شما را مغاير با شان سردفتري تلقي كنند يا شما را از انجام آن منع كنند؟

هيچ كس به من تذكري نداد. حتي سردفتر 105 تهران كه روحاني بودند هم به من در اين رابطه تذكري نمي دادند و اين دو را مغاير هم نمي دانستند. آخوندهاي آن زمان همه اهل ذوق و فهميده بودند و تعصبات خشك و ناروا نداشتند. همه اهل ادبيات و شعر بودند. در منزل سردفترمان يا ساير دوستان و آشنايان برنامه هفتگي داشتيم. در رابطه با شعر و ادبيات صحبت مي شد. هيچ اهل دين و اهل مذهب، نمي گفت كسي كه سردفتر يا دفتريار است نبايد خواننده باشد. سردفتري شغلي تقريبا نيمه شرعي است. چند ماهي بيش از افتتاح دفترم نگذشته بود كه يك روز كه در دفتر مشغول كار بودم، يك مامور ثبت اسناد وارد شد و يك پاكت مهر و موم شده به دست من داد پاكت از طرف مديركل ثبت بود با اين محتوا كه چون فعاليت هنري شما در راديو منافي شئون سردفتري است، بنابراين از همين تاريخ معلق مي شويد و بايد ظرف 24 ساعت دفاتر و امور مربوطه را تحويل نماينده قانوني بدهيد. پيش از آن هم به من اخطاري داده نشده بود. من هم به اداره كل ثبت استان مراجعه كردم و صحبت كردم ولي بي فايده بود و پرونده من به دادگستري ارجاع شد و نامه هايي نوشتم و بالاخره اعلام كردند كه يا بايد سردفتري را انتخاب كنم و يا خوانندگي و حضور در راديو را، و من اجبارا در سال 1344 از شركت در برنامه هاي هنري راديو استعفا دادم و چون از راه موسيقي ارتزاق نمي كردم دفترخانه را انتخاب كردم.
در آن زمان با اين جريانات ديگر شوق چنداني نداشتم و كسالتي پيدا كردم كه توانايي اداره دفتر در من نبود و دفتر به صورت تعطيل درآمد. تا اينكه دو سه سال گذشت و سردفتر سابق ما آقاي آقاحسيني طالقاني كه در سال هاي آخر بازنشستگي بودند؛ به من پيشنهاد دادند كه مجددا دفتريار ايشان شوم و بعد از بازنشستگي او جايگزين او در سمت سردفتري باشم. چند سالي در خدمت ايشان بودم تا اينكه بازنشسته شدند و من جانشين ايشان به عنوان سردفتر 105 تهران شدم.

از تفاوت كار در زمان سردفتري خود تا زمان حال بگوييد. فكر مي كنيد نحوه كار در دفاتر اسنادرسمي از زمان شما تاكنون چقدر تغيير داشته است؟

بايد ابتدا از روساي كانون در طي سال ها ياد كنم. ابتدا بايد از آقاي علي اصغر فراسيون در سال 1327 ياد كنم. فردي بسيار دانا و آگاه به زبان فرانسه و مترجم بودند،‌ بعد از ايشان آقاي جمال الدين جمالي بودند فردي بسيار موقر و متين بودند و قابل تحسين. و ساير روساي كانون در طي سال ها كه همگي زحمات فراواني كشيده اند. به خاطر دارم روزي در جلسه اي در ساختمان كانون در خيابان سپه آقاي سيد موسي خليلي كه برعكس پدرشان فردي عصباني و تندمزاج بود در آن جلسه تند صحبت كرد، بعد از او آقاي جمالي پشت تريبون قرار گرفتند و گفتند كه «يك سردفتر هيچ وقت حرف هاي زشت و بد از دهانش بيرون نمي آيد» و اين حرف مرحوم جمالي آويزه گوش من شد و اين كه يك سردفتر اسنادرسمي بايد در جامعه به عنوان نمونه و الگو مطرح باشد. سال ها بعد از مرحوم جمالي آقاي دكتر مهدوي رييس كانون شدند. مرحوم افجه اي و شريف العلما و مدت كوتاهي مرحوم قاضي زاهدي به رياست كانون رسيدند و نيز ساير افراد. كار دفاتر آن زمان دو سره بود از صبح تا ساعت 10 شب. وقتي من بازنشسته شدم يكسره شد، صبح تا 2 بعد ازظهر و خيلي راحت تر شد.

از انتخاب كار سردفتري پشيمان نشديد؟

من مي خواستم يك جوري از شغل خطير بگريزم و خودم را راحت كنم. من اهل حساب و كتاب و پشت ميز نشيني و اين حرفها نبودم. طبع موسيقايي و شاعرانه من ربطي به اين كار نداشت ولي قسمت من آن كار بود و مي توانم بدون خودستايي بگويم كه يكي از خوشنام ترين سردفتران كشور هستم. در مدت بيش از سي سال سردفتري و دفترياري كمترين سابقه تخلف اداري يا اخلاقي نداشتم. در تمام آن سال ها سعي داشتم اختلافات مردم را حل كنم. در دفترخانه اختلاف نظر و تفاوت آراء بين متعاملين زياد است و يكي از اموري كه من همواره سعي داشتم اختلاف طرفين را برطرف كنم و طرفين معامله با خوبي و خوشي و رضايت دفتر را ترك كنند. بايد عرض كنم كه سردفتران براي خودشان قاضي و قانون دان بودند و هستند و مردم به حرف سردفتر گوش مي كردند و حرف و راي سردفتر حجت بود.

در كتاب سفرنامه‌ از کاشان تا کاناری پرسيده اند كه شغل شما چيست؟ و من گفته ام كه سردفتري،‌ كاري مغاير ذوق و حال. اما هر كس قسمتي دارد و نمي توان جلوي قست را گرفت. سال 1325 كه به تهران آمدم و در دفتر 96 و بعد هم دفتر 105 مشغول به فعاليت بودم، يك روز در روزنامه خواندم كه هنرستان موسيقي تهران (تالار رودكي الان) در رشته هاي ساز و آواز به رايگان هنرجوي شبانه مي پذيرد. حدود 20 ساله بودم. به خيابان ارفع سابق و شهريار فعلي رفتم و در كلاس ساز وآواز شركت كردم. كلاس ساز و نت خواني را نزد موسي خان معروفي آموختم و مدرس كلاس آواز هم دكتر مهدي فروغ بودند.

نقش خلاقيت را در انجام امور چگونه مي بينيد؟ چه در امور دفترخانه و چه كار هنري؟

راهنمايي و خلاقيت هردو با هم موثر هستند. چون من غير از خوانندگي داراي هنر،‌ خلاقيت و آهنگسازي هستم. جوهر و گوهر اصلي موسيقي آهنگسازي است. يعني خواننده و نوازنده و همه كساني كه كنسرت اجرا مي كنند قائم به وجود آهنگساز هستند. آهنگسازي، علمي است كه در مدرسه آموختني نيست. خلاقيت يعني بدون اينكه فرد بخواهد، مظاهر هنري الهام وار به ذهن او وارد مي شود. كما اينكه آهنگسازي هم اينطور است. حدود صد سال است كه شايد بيش از چند آهنگساز واقعي نداريم. اكثر دوستان و همكاران ما كه در آكادمي هاي موسيقي در خارج درس خوانده اند از نظر علم موسيقي پيشرفت داشته اند اما هيچ وقت آهنگساز نشده اند. من و همكاران هم دوره من مانند استاد تجويدي، خرم، ‌انوشيروان روحاني و استاد محجوبي هيچ كدام دانش آكادميك آهنگسازي نداشته ايم. آثاري كه در دو دهه 30 و 40 يعني اوج شكوفايي موسيقي و ادبيات ايران حاصل شد،‌ به خاطر وجود همين افراد بود. بعد از سال 50 افول آغاز شد و بعد پاپ خوان ها و غيره آمدند و حالا شايد روزي 50 آهنگ ساخته شود اما هيچ كدام آنها به دل شما نمي نشيند. هر روز تعداد بسياري خواننده جديد هم پيدا مي شود. اگر خواننده پاپ باشند از سبك يكديگر كپي مي كنند و سنتي هم باشند جور ديگر كپي مي كنند و درجا مي زنند. اصولا تكرار مكررات در هنر جايز نيست. بايد خلاقيت و آفرينش داشته باشيم، اما براساس ريشه هاي موسيقي ايراني. اگر ما تكيه بر اصل موسيقي ايراني نداشته باشيم، نوآوري هم منجر به آشفتگي و خرابكاري مي شود.

سبك و سياقي كه شما در موسيقي بكار مي برديد سبك خاصي بود. آواز شما آواز تاج اصفهاني نيست،‌آواز ديگران هم نيست. آيا ذوق خود شما بوده يا مثلا اساتيد پيشنهاد كردند كه صداي شما با يك دستگاه خاصي موسيقي بيشتر هماهنگ است؟

سوال شما دو پاسخ دارد. اينكه سوال فرموديد سبك و سياق شما در موسيقي به پيشنهاد كدام استاد بوده است؟ بايد عرض كنم استاد ازل، و اما پاسخ دوم؛ بر مي گردد به اينكه هر كس بايد خودش باشد نه مثل ديگران. متاسفانه الان في المثل صد نفر مانند هم آهنگ مي سازند و يا مي خوانند. من بچه كويركاشان هستم. آن زمان كه به تهران آمدم براي اولين بار بعد از دو سه سال به شهرهاي شمالي مسافرت كردم، از جاده چالوس كه سرازير شديم طوفان و باران به شدت درگرفت با رعد و برق. بعد از تونل كندوان هوا در نزديكي چالوس آرام شد. طوفان فرو نشست و باران به آرامي مي باريد. بعد هم به دريا رسيديم و ابرها متفرق شدند و ماه هم از گوشه آسمان جلوه گري كرد. من تحت تاثير اين مظاهر متضاد طبيعت آهنگ و شعري ساختم به عنوان "دريا". در 150 سال اخير كسي براي دريا شعر و آهنگي نساخته است و منِ كاشي اين كار را كردم. خودم تعجب مي كنم كه چطور يك جوان 25 ساله دريا نديده،‌ آكادمي نديده يك چنين آهنگ و شعري را مي سازد. به قول استاد باستاني پاريزي كه فرمودند: «هنر چيزي نيست كه سر راه ريخته باشند و هركس قسمتي را سهم خود بردارد». تمام هنرها را طبيعت به ما داده است. اوج ترانه دريا اين است: (آه ... موجي هستم پرهيجان- بر روي درياي زمان- گامي سپردم - شايد ره برم- از بين طوفان بر ساحل- كانجا باشد دل- از درد و رنج دنيا به امان).

هنر چقدر در روحيه سردفتري و كار حرفه اي شما تاثير گذار بوده است؟

كسي كه در عالم هنر و ادبيات است، ديد و نظر ديگري نسبت به ماديات دارد. من بعد از سال ها سردفتري اسنادرسمي هيچ وقت گرد ماديات نگشتم. بودند همكاراني كه به دنبال ماديات و مستغلات بودند ولي من اين استعداد را نداشتم كما اينكه بعد از اين سال ها همين يك خانه را كه سال هاست در آن مستقر هستم دارم و اين محصول 30 سال كار من در دفترخانه و كارهاي هنري است. بعداز انقلاب هم آثار موسيقي خود را در قالب هاي مختلف ارايه كردم. به طور كل طبع من اجازه نمي داد كه به دنبال افزودن مال و منال باشم و دربند اين موارد نبودم و الان هم خيلي راضي هستم. گاهي فكر مي كنم اگر چندجا مستغلات و زمين داشم واقعا براي من ايجاد زحمت و دردسر و مشكل مي كرد.

در حال حاضر فضاي هنري كشور را چگونه مي بينيد؟

الان فضاي هنري داراي آشفتگي هاي فراوان است. موسيقي ما زير و رو شده است. آشفته بازاري است در موسيقي. من بارها ضمن مصاحبه هاي زنده اعلام كرده ام كه من تنها كسي هستم از زمان اوج شكوفايي موسيقي در دهه هاي 30و 40 هنوز دستش پر است. يك چشمه زاينده يعني آهنگسازي در وجود من است اين تمام نمي شود. بياييد الان كه من هستم يك اركستر به من بدهيد. تمام اسپانسر آثار من و همكاران راديو تلويزيون بوده اند. من الان هم حاضرم آهنگ هايم را يا خودم بخوانم و يا بدهم خوانندگان جوان بخوانند و از اين بن بستي كه در موسيقي ما ايجاد شده است رها شويم. خلاقيت به قول استاد فخرالديني؛ در اين چند سال در موسيقي مرده است. من خالصا و مخلصا اين ها را در اختيار مي گذارم اما متاسفانه تاكنون هيچ لبيكي نگفتند. ما متولي رسمي و دلسوز در زمينه موسيقي كه بخواهد كاري انجام دهد نداريم. صدها و هزاران آهنگ ساخته مي شود اما دريغ از يك آهنگ يا شعري كه شما را تكان دهد و به آن دنياي رويايي موسيقي ببرد. كسي به حرف من گوش نمي دهد و بيش از اين هم از دست من بر نمي آيد. چيزي كه من عرض مي كنم از روي دلسوزي است و دلم مي خواهد اين مملكت كه خوب هم اداره مي شود، چطور است كه به هنر بي اعتنايي مي كنند. مگر اينكه در باندها و گروههاي خاصي باشيم كه من نيستم.

در طول روز در راديو چندبار صداي شما پخش مي شود. اين ها آثار گذشته است يا اجراي جديد شماست؟

99 درصد آن ها كارهاي گذشته است و توليد راديو ايران است. اين روزها اوج و قدرت گذشته را ندارم و مقتضاي سن من است، شايد حدود 20 درصدي افت و كاهش داشته ام. من دي ماه سال گذشته قرار شد كنسرتي بگذارم. كنسرتي يك شب در سالن برج آزادي و من آهنگ هاي جديدي را هم اجرا كردم. يكي از آثارم شعري از خانم سيمين بهبهاني بود. شعر «دوباره مي سازمت وطن، ‌اگرچه با خشت جان خويش...» اين آهنگ را سال هاست ساخته بودم و خواندم. امثال اينهارا زياد دارم.

خبرآنلاین