چرا شبکههای اجتماعی تا این حد مورد استقبال قرار گرفت؟
دکتر ناصر فکوهی، استاد جامعهشناسی در دانشگاه تهران و مدیر سایت انسانشناسی و فرهنگ، ضمن آنکه میپذیرند ابزارهای جدید ارتباطی در پاسخ به نیازهای درونی و ذاتی جوامع شکل گرفتهاند، در عین حال عدم مدیریت مناسب، را از عوامل اصلی بروز آسیبهای مختلف برآمده از دل شبکهها میدانند. ايشان به بررسي آسيب شناسانه حضور ايرانيان در شبكه هاي مجازي پرداخته است.
دکتر ناصر فکوهی، استاد جامعهشناسی در دانشگاه تهران و مدیر سایت انسانشناسی و فرهنگ، ضمن آنکه میپذیرند ابزارهای جدید ارتباطی در پاسخ به نیازهای درونی و ذاتی جوامع شکل گرفتهاند، در عین حال عدم مدیریت مناسب، را از عوامل اصلی بروز آسیبهای مختلف برآمده از دل شبکهها میدانند. ايشان به بررسي آسيب شناسانه حضور ايرانيان در شبكه هاي مجازي پرداخته است.
* چرا شبکههای اجتماعی (شبکههای اجتماعی اینترنتی و مهمتر از آن، شبکههای اندرویدی و وایبری) تا این حد مورد استقبال قرار گرفتهاند؟ این مساله نشان از چه خلاءها یا وقوع چه تغییراتی میدهد؟
نخست باید دقت داشته باشیم که در اینجا با یک پدیده جهانی سروکار داریم که تقریبا در همه جای دنیا با شدتی مشابه به چشم میخورد. بنابراین تلاش برای بهدست آوردن رابطهای مشخص میان شرایط فرهنگی، سیاسی، اقتصادی موجود و رشد این شبکهها قابل تامل و زیر سئوال است. اما این نکته را هم باید افزود که سرعت افزایش، رابطه مجازی درون شبکه با روابط در جهان واقعی، کمیت و کیفیت تاثیرپذیری و تاثیرگذاری آنچه بر شبکه میگذرد، بر خود شبکه و بر جهان بیرونی، بنا بر همین شرایط متفاوت به نظر میرسند. حال اگر خواسته باشیم به پرسش اول پاسخ دهیم، میتوانیم بگوییم که ما با نوعی رابطه چرخهای میان فناوریهای موجود و نیاز به ارتباط و مبادلات انسانی روبهرو هستیم که کاملا منطقی است. انقلاب اطلاعاتی و گسترش شبکه اینترنتی سبب دستیابی بسیاری از مردم جهان به ابزارهایی جدید برای ارتباط شد که از طریق فناوریهای تلفنی (تلفنهای همراه، رایانههای هرچه کوچکتر، سبکتر و پر قدرتتر) تحول یافته و مجموعهای از روابط را ایجاد کردند که همانند روابط در جهان واقعی و سایر ابزارهای ارتباطاتی دارای نکات مثبت و پهنههای آسیب هستند. در کشورهای در حال توسعه از جمله در کشور ما، روابط آسیبزده و آسیبزا در این روابط، در مجموع شاید بیشتر باشند و دلیلش هم کمبود و عدم رشد ابزارهای جبرانی در جهان واقعی و نظامهای عقلانی برای مدیریت چنین فضاهایی است، و لزوما ربطی به خود شبکهها ندارد. اینکه ما از شبکهها استفاده نادرستی میکنیم، دلیلی بر آن نیست که شبکهها به خودی خود مشکل دارند این امر مثل آن است که خواسته باشیم دستگاه تلفن را چون مزاحمت تلفنی وجود دارد، نفی کنیم.
*آیا میپذیرید که این شبکهها علاوه بر کارکرد ارتباطی، میتوانند تاثیرات اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی یا سیاسی هم داشته باشند؟
بدون شک همینطور است. اما اینکه چنین بگوییم، گویای داشتن دیدی محدود نسبت به مفهوم ارتباط است: ارتباط و مبادلات انسانی همواره در خود حامل تاثیرپذیریها و تاثیرگزاریهای اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی و سیاسی هستند. حال اینکه آیا اینگونه کارکردها، آسیبزده یا آسیبزا باشند به عوامل بیشماری بستگی دارد. در جامعهای که با مشکلات حل ناشده در هر یک از زمینهها روبهرو باشد، نمیتوان انتظار داشت که این مشکلات در ارتباطات و مبادلات منعکس نشده و حتی تشدید نشوند. بنابراین به جای پرداختن به معلول بهتر است به سراغ علتها برویم. جامعه، موجودیتی بسیار زنده و بسیار پیچیده و آکنده از نیازهای مختلف است بخصوص جامعهای جوان همچون جامعه ما، با موقعیتی که سرمایههای اجتماعی و فرهنگی در آن به شدت رو به افزایش دارند. در این شرایط بدون شک نیازهای اجتماعی، فرهنگی و سیاسی و اقتصادی از هر ابزاری استفاده میکنند تا بتوانند پاسخی بیابند.
*از شبکههای اجتماعی به عنوان یکی از عوامل بروز برخی آسیبهای اجتماعی مانند افزایش طلاق یا افزایش اختلالهای روانی مثل افسردگی نام میبرند، با این موضوع موافقید؟
بدون شک چنین است اما این را در مورد تقریبا تمام موقعیتهای فناورانه، اقتصادی، فرهنگی و... جدید دیگر هم میشود گفت؛ برای مثال اگر زنان هرچه بیشتر وارد بازار کار نمیشدند و تحصیل نمیکردند، چنانکه این امر پیش از قرن نوزدهم در بسیاری از جوامع وجود داشت، نرخ طلاق بدون شک پایینتر از آن بود که بعدا به آن رسیدیم، چون همه جامعهشناسان میدانند که نرخ طلاق وابستهای است از موقعیتهای مستقلتر زنان. مثالی دیگر بزنم، اگر هواپیما هرگز اختراع نمیشد بدون شک ما سانحههای هوایی و کشتههای ناشی از آنها را نداشتیم؛ اگر از این همه وسایل الکترونیک و ارتباطاتی برقی استفاده نمیکردیم، بدون شک میزان ابتلا به بسیاری از سرطانها کاهش مییافت و... بنابراین دلیل اینکه چنان آسیبهایی وجود دارد را تا حدی باید ناگزیر دانست و تا حد زیادی هم، ناشی از سوءمدیریت خودمان. کشور ما از لحاظ میزان برخورداری مردم از اتومبیل در رده بالایی در مقایسه با کشورهای توسعه یافته قرار ندارد، اما تعداد کشتهشدگان در سوانح رانندگی در آن در ردههای اول جهان است. این به سوءمدیریت سیستم رانندگی و به نبود و یا کمبود گسترش فرهنگ مناسب در استفاده از این وسیله مربوط میشود. همه عوارضی که به آنها اشاره کردید را میتوان در پدیدههای مثل شهری شدن، بالا رفتن مسئولیتهای مدنی، بهوجود آمدن روابط جدید میان انسانها هم مشاهده کرد، اما باید برای آنها راهحلهای جامعهشناسانه یافت و نه آنکه تصور کرد با دخالتهای فناورانه میتوان به معجزهای دست یافت. ما نمیتوانیم هم مدرنیته فناورانه را بخواهیم و هم متقاضی یک ضمانت فناورانه برای مصونیت داشتن در برابر خطرات این مدرنیته باشیم.
*موضوع صمیمیت و اعتماد در فضای وایبری و اینترنتی هم به یمن این شبکهها افزایش یافته نگاه مثبت یا منفی به این اتفاق چگونه است؟
فضاها و شبکههای اینترنتی به دلیل ناشناسی نسبی که به افراد میدهند، آزادی بیشتری برای کنش و ایجاد رابطه با دیگران هم به آنها عرضه میکنند. در این امر جای هیچ شکی نیست، اما همین واقعیت سبب بالا رفتن خطر نسبی و تهدیدهایی میشود که همواره در امر «ناشناسی» وجود دارد: وقتی کسی از یک روستای کوچک که در آن همه یکدیگر را میشناسند به یک شهر بزرگ میآید که همه برای یکدیگر ناشناسند، خود را باخطرات زیادی روبهرو میکند، زیرا این ناشناسی سبب عدم دخالت دیگران در موقعیتها و سرنوشت او و در نتیجه بیپناه بودن او میشود. اما در عوض همین ناشناسی است که به این فرد آزادیهای زیادی هم میدهد. حال نمیتوان هر دو اینها را با هم خواست. اما میتوان با مدیریت مناسب به جایی رسید که خطرات در شبکهها و روابط اینترنتی تا حد زیادی کاهش یابند. در این زمینه در همه کشورها از یکسو سیستمهای پلیسی وارد عمل میشوند و از طرف دیگر آموزش و شناخت به استفادهکنندگان از پایینترین سنین داده میشود تا آسیبپذیری را به حداقل برسانند. اما بههرسو باید زیستن در جهان جدید را آموخت، ترک این جهان امکان ندارد کما اینکه داشتن یک زندگی جزیرهای و به دور از دیگران هم در آن ممکن نیست.
*تحلیل شما از محتوای آنچه در فضای شبکههای اجتماعی دستبهدست میچرخد چیست و بیشتر چه مواردی را شامل میشود؟ فکر میکنید در جوامع مختلف این محتوا دستخوش تغییرات است؟ یا اینکه نه در اغلب مواقع شامل مطالب سرگرم کننده، طنز و... میشود؟
هر اندازه ما بتوانیم به فرهنگ در فضای واقعی و به روابط میان کنشگران اجتماعی رشد بیشتری بدهیم و کیفیت آنها را در جهت بالا بردن آزادیهای فردی و جمعی و احترام گذاشتن به تفاوتها و سبکهای زندگی یکدیگر و نظامهای ارزشی و اعتقادات و باورهای یکدیگر بیشتر کنیم، خلاقیتهای فرهنگی و اجتماعی بالاتر میروند و همین امر در همه ابزارهای موجود که فرهنگ را در خود حمل میکنند، مشاهده خواهد شد. متاسفانه آسیبهایهای جامعه ما یعنی نوعی فروپاشی ارزشهای اخلاقی در برخی از گروهها و روابط اجتماعی و فرهنگی امروز به خوبی در شبکههای اجتماعی دیده میشود. افراد به راحتی در شبکهها وارد میشوند و به یکدیگر توهین میکنند، یکدیگر را زیر سئوال میبرند و عقدههای خود را باز میکنند. تاسفبارتر از آن اینکه رسانههای رسمی هم به تبعیت از شبکههای غیر رسمی، راههای این کار را بیشتر کردهاند. در همه شبکهها و رسانهها جایی هست برای «کامنت» گذاشتن که به خودی خود مانعی ندارد اما وقتی نوشتهها را در این بخشها میخوانیم، میبینیم که سراسر آکنده از عقدهگشایی و توهین و اتهام است. بدتر از آن اینکه میزان فروپاشی اخلاقی به جایی رسیده که برخی از افرادی که ادعای روشنفکری و تحصیلکرده بودن هم دارند، دشنامها و جاهلمنشی خود را تحتعنوان «نقد» و «مقاله» هم در عرصههای رسمی و هم غیررسمی عرضه میکنند و با استقبال دیگران هم روبهرو میشوند یعنی از دل جاهلمنشی جاهلهایی هر چه بیشترزاده میشود، یا به اصطلاح مرسوم در این محیطها برای یکدیگر «لایک» میزنند. در این شرایط در بسیاری موارد کاری جز تاسف خوردن از ما بر نمیآید، چون هیچگونه مدیریتی وجود ندارد و مسئولان از مدیریت در این زمینهها فقط پدیدههایی مثل ممنوعیت و فیلترکردن را میشناسند که نهتنها هیچ نوع کارایی ندارند، بلکه خود بر شدت آسیب به صورت قابل ملاحظهای میافزایند.
*بازار داغ شایعات و اخبار نادرست در بین مطالب ردوبدل شده به ویژه در شبکههای اندرویدی رواج دارد، اثر آن را چه میدانید؟
همان طور که گفتم جامعهای که بیمار باشد آثار این بیماری را در همهجای خود نشان میدهد. این قبیل شایعات، توهینها، اخبار نادرست، و... هم از آن جمله هستند. اما پیشنهادم آن است که بحث را به شبکههای غیررسمی محدود نکنیم و ببینیم در شبکههایی که متاسفانه امروز به صورت رسمی مجوز خبررسانی و حتی عناوین فرهنگی و علمی دارند، و حتی در مطبوعات، رادیو و تلویزیون، دانشگاهها، پژوهشگاههای رسمی، فرهنگستانها، بنیادهای دايرهالمعارفی و غیره چه فاجعهای در حال گذار است: از توهینها و وقاحتها، خودنماییها و نوکیسگیهای فرهنگی که با عناوین «علمی» و «روشنفکرانه» عرضه میشود تا «ستارهسازی» و «چهرهپردازی» از آدمهایی که اندیشههایشان کمترین ارزشی ندارند و تلاش میشود از آنها غولهایی فکری ساخته شود تا سپس بتوان از دهان آنها هرفکر و اندیشهای را جا انداخت.
*مسائل مهمتری هم دیده میشود، برجسته کردن تفاوتهای قومی، اختلافات سیاسی و تسویهحسابهای جناحی علیه برخی چهرههای سرشناس، رواج بدبینی و تنفر و... از تاثیرات این شبکههاست چطور میشود از تحمیل بار منفی اینگونه موارد بر جامعه کاست؟
دقیقا همینطور است. شبکههای اجتماعی، رسانههای الکترونیکی و بهطور کلی نظامهای رسانهای ما از تلویزیون و اینترنت و مطبوعات و غیره، همه به عرصههایی برای تاختوتاز افرادی تبدیل شدهاند که به دلیل عدم واکنش عمومی نسبت به خود هر روز بیشتر و بیشتر در حال زیر پا گذاشتن معیارهای اخلاقی و ارزشهای اجتماعی و دستاوردهای فرهنگیای هستند که گاه برای به دست آمدنشان قرنها تلاش شده است. ما همگی در برابر این وضعیت مسئولیت داریم و نمیتوانیم خود را بیتقصیر و گناه بدانيم را بر گردن این یا آن مقام و مسئول رسمی بیندازیم. شکی نیست که بهصورت رسمی و قانونی مدیریت بسیار ضعیف بوده و این امر در تشدید وضعیت بسیار موثر است. اما به نظر من روشنفکران، دانشگاهیان، همه افرادی که چه به دلیل تحصیلات و شغل خود چه به دلیل تجربه زندگی خود در این زمینه نظری و دستی به قلم دارند میتوانند در این بازار آشفته تلاش کنند که وضعیت را تا حدی ترمیم کنند. هرچند تا زمانی که اصل بر بسته بودن فضا و نبود عرصههای شفاف برای تمرین کردن آزادانه اندیشه و بحث باشد، نمیتوان امید چندانی به یافتن راه حلی برای این وضعیت بود.
* چرا شبکههای اجتماعی (شبکههای اجتماعی اینترنتی و مهمتر از آن، شبکههای اندرویدی و وایبری) تا این حد مورد استقبال قرار گرفتهاند؟ این مساله نشان از چه خلاءها یا وقوع چه تغییراتی میدهد؟
نخست باید دقت داشته باشیم که در اینجا با یک پدیده جهانی سروکار داریم که تقریبا در همه جای دنیا با شدتی مشابه به چشم میخورد. بنابراین تلاش برای بهدست آوردن رابطهای مشخص میان شرایط فرهنگی، سیاسی، اقتصادی موجود و رشد این شبکهها قابل تامل و زیر سئوال است. اما این نکته را هم باید افزود که سرعت افزایش، رابطه مجازی درون شبکه با روابط در جهان واقعی، کمیت و کیفیت تاثیرپذیری و تاثیرگذاری آنچه بر شبکه میگذرد، بر خود شبکه و بر جهان بیرونی، بنا بر همین شرایط متفاوت به نظر میرسند. حال اگر خواسته باشیم به پرسش اول پاسخ دهیم، میتوانیم بگوییم که ما با نوعی رابطه چرخهای میان فناوریهای موجود و نیاز به ارتباط و مبادلات انسانی روبهرو هستیم که کاملا منطقی است. انقلاب اطلاعاتی و گسترش شبکه اینترنتی سبب دستیابی بسیاری از مردم جهان به ابزارهایی جدید برای ارتباط شد که از طریق فناوریهای تلفنی (تلفنهای همراه، رایانههای هرچه کوچکتر، سبکتر و پر قدرتتر) تحول یافته و مجموعهای از روابط را ایجاد کردند که همانند روابط در جهان واقعی و سایر ابزارهای ارتباطاتی دارای نکات مثبت و پهنههای آسیب هستند. در کشورهای در حال توسعه از جمله در کشور ما، روابط آسیبزده و آسیبزا در این روابط، در مجموع شاید بیشتر باشند و دلیلش هم کمبود و عدم رشد ابزارهای جبرانی در جهان واقعی و نظامهای عقلانی برای مدیریت چنین فضاهایی است، و لزوما ربطی به خود شبکهها ندارد. اینکه ما از شبکهها استفاده نادرستی میکنیم، دلیلی بر آن نیست که شبکهها به خودی خود مشکل دارند این امر مثل آن است که خواسته باشیم دستگاه تلفن را چون مزاحمت تلفنی وجود دارد، نفی کنیم.
*آیا میپذیرید که این شبکهها علاوه بر کارکرد ارتباطی، میتوانند تاثیرات اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی یا سیاسی هم داشته باشند؟
بدون شک همینطور است. اما اینکه چنین بگوییم، گویای داشتن دیدی محدود نسبت به مفهوم ارتباط است: ارتباط و مبادلات انسانی همواره در خود حامل تاثیرپذیریها و تاثیرگزاریهای اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی و سیاسی هستند. حال اینکه آیا اینگونه کارکردها، آسیبزده یا آسیبزا باشند به عوامل بیشماری بستگی دارد. در جامعهای که با مشکلات حل ناشده در هر یک از زمینهها روبهرو باشد، نمیتوان انتظار داشت که این مشکلات در ارتباطات و مبادلات منعکس نشده و حتی تشدید نشوند. بنابراین به جای پرداختن به معلول بهتر است به سراغ علتها برویم. جامعه، موجودیتی بسیار زنده و بسیار پیچیده و آکنده از نیازهای مختلف است بخصوص جامعهای جوان همچون جامعه ما، با موقعیتی که سرمایههای اجتماعی و فرهنگی در آن به شدت رو به افزایش دارند. در این شرایط بدون شک نیازهای اجتماعی، فرهنگی و سیاسی و اقتصادی از هر ابزاری استفاده میکنند تا بتوانند پاسخی بیابند.
*از شبکههای اجتماعی به عنوان یکی از عوامل بروز برخی آسیبهای اجتماعی مانند افزایش طلاق یا افزایش اختلالهای روانی مثل افسردگی نام میبرند، با این موضوع موافقید؟
بدون شک چنین است اما این را در مورد تقریبا تمام موقعیتهای فناورانه، اقتصادی، فرهنگی و... جدید دیگر هم میشود گفت؛ برای مثال اگر زنان هرچه بیشتر وارد بازار کار نمیشدند و تحصیل نمیکردند، چنانکه این امر پیش از قرن نوزدهم در بسیاری از جوامع وجود داشت، نرخ طلاق بدون شک پایینتر از آن بود که بعدا به آن رسیدیم، چون همه جامعهشناسان میدانند که نرخ طلاق وابستهای است از موقعیتهای مستقلتر زنان. مثالی دیگر بزنم، اگر هواپیما هرگز اختراع نمیشد بدون شک ما سانحههای هوایی و کشتههای ناشی از آنها را نداشتیم؛ اگر از این همه وسایل الکترونیک و ارتباطاتی برقی استفاده نمیکردیم، بدون شک میزان ابتلا به بسیاری از سرطانها کاهش مییافت و... بنابراین دلیل اینکه چنان آسیبهایی وجود دارد را تا حدی باید ناگزیر دانست و تا حد زیادی هم، ناشی از سوءمدیریت خودمان. کشور ما از لحاظ میزان برخورداری مردم از اتومبیل در رده بالایی در مقایسه با کشورهای توسعه یافته قرار ندارد، اما تعداد کشتهشدگان در سوانح رانندگی در آن در ردههای اول جهان است. این به سوءمدیریت سیستم رانندگی و به نبود و یا کمبود گسترش فرهنگ مناسب در استفاده از این وسیله مربوط میشود. همه عوارضی که به آنها اشاره کردید را میتوان در پدیدههای مثل شهری شدن، بالا رفتن مسئولیتهای مدنی، بهوجود آمدن روابط جدید میان انسانها هم مشاهده کرد، اما باید برای آنها راهحلهای جامعهشناسانه یافت و نه آنکه تصور کرد با دخالتهای فناورانه میتوان به معجزهای دست یافت. ما نمیتوانیم هم مدرنیته فناورانه را بخواهیم و هم متقاضی یک ضمانت فناورانه برای مصونیت داشتن در برابر خطرات این مدرنیته باشیم.
*موضوع صمیمیت و اعتماد در فضای وایبری و اینترنتی هم به یمن این شبکهها افزایش یافته نگاه مثبت یا منفی به این اتفاق چگونه است؟
فضاها و شبکههای اینترنتی به دلیل ناشناسی نسبی که به افراد میدهند، آزادی بیشتری برای کنش و ایجاد رابطه با دیگران هم به آنها عرضه میکنند. در این امر جای هیچ شکی نیست، اما همین واقعیت سبب بالا رفتن خطر نسبی و تهدیدهایی میشود که همواره در امر «ناشناسی» وجود دارد: وقتی کسی از یک روستای کوچک که در آن همه یکدیگر را میشناسند به یک شهر بزرگ میآید که همه برای یکدیگر ناشناسند، خود را باخطرات زیادی روبهرو میکند، زیرا این ناشناسی سبب عدم دخالت دیگران در موقعیتها و سرنوشت او و در نتیجه بیپناه بودن او میشود. اما در عوض همین ناشناسی است که به این فرد آزادیهای زیادی هم میدهد. حال نمیتوان هر دو اینها را با هم خواست. اما میتوان با مدیریت مناسب به جایی رسید که خطرات در شبکهها و روابط اینترنتی تا حد زیادی کاهش یابند. در این زمینه در همه کشورها از یکسو سیستمهای پلیسی وارد عمل میشوند و از طرف دیگر آموزش و شناخت به استفادهکنندگان از پایینترین سنین داده میشود تا آسیبپذیری را به حداقل برسانند. اما بههرسو باید زیستن در جهان جدید را آموخت، ترک این جهان امکان ندارد کما اینکه داشتن یک زندگی جزیرهای و به دور از دیگران هم در آن ممکن نیست.
*تحلیل شما از محتوای آنچه در فضای شبکههای اجتماعی دستبهدست میچرخد چیست و بیشتر چه مواردی را شامل میشود؟ فکر میکنید در جوامع مختلف این محتوا دستخوش تغییرات است؟ یا اینکه نه در اغلب مواقع شامل مطالب سرگرم کننده، طنز و... میشود؟
هر اندازه ما بتوانیم به فرهنگ در فضای واقعی و به روابط میان کنشگران اجتماعی رشد بیشتری بدهیم و کیفیت آنها را در جهت بالا بردن آزادیهای فردی و جمعی و احترام گذاشتن به تفاوتها و سبکهای زندگی یکدیگر و نظامهای ارزشی و اعتقادات و باورهای یکدیگر بیشتر کنیم، خلاقیتهای فرهنگی و اجتماعی بالاتر میروند و همین امر در همه ابزارهای موجود که فرهنگ را در خود حمل میکنند، مشاهده خواهد شد. متاسفانه آسیبهایهای جامعه ما یعنی نوعی فروپاشی ارزشهای اخلاقی در برخی از گروهها و روابط اجتماعی و فرهنگی امروز به خوبی در شبکههای اجتماعی دیده میشود. افراد به راحتی در شبکهها وارد میشوند و به یکدیگر توهین میکنند، یکدیگر را زیر سئوال میبرند و عقدههای خود را باز میکنند. تاسفبارتر از آن اینکه رسانههای رسمی هم به تبعیت از شبکههای غیر رسمی، راههای این کار را بیشتر کردهاند. در همه شبکهها و رسانهها جایی هست برای «کامنت» گذاشتن که به خودی خود مانعی ندارد اما وقتی نوشتهها را در این بخشها میخوانیم، میبینیم که سراسر آکنده از عقدهگشایی و توهین و اتهام است. بدتر از آن اینکه میزان فروپاشی اخلاقی به جایی رسیده که برخی از افرادی که ادعای روشنفکری و تحصیلکرده بودن هم دارند، دشنامها و جاهلمنشی خود را تحتعنوان «نقد» و «مقاله» هم در عرصههای رسمی و هم غیررسمی عرضه میکنند و با استقبال دیگران هم روبهرو میشوند یعنی از دل جاهلمنشی جاهلهایی هر چه بیشترزاده میشود، یا به اصطلاح مرسوم در این محیطها برای یکدیگر «لایک» میزنند. در این شرایط در بسیاری موارد کاری جز تاسف خوردن از ما بر نمیآید، چون هیچگونه مدیریتی وجود ندارد و مسئولان از مدیریت در این زمینهها فقط پدیدههایی مثل ممنوعیت و فیلترکردن را میشناسند که نهتنها هیچ نوع کارایی ندارند، بلکه خود بر شدت آسیب به صورت قابل ملاحظهای میافزایند.
*بازار داغ شایعات و اخبار نادرست در بین مطالب ردوبدل شده به ویژه در شبکههای اندرویدی رواج دارد، اثر آن را چه میدانید؟
همان طور که گفتم جامعهای که بیمار باشد آثار این بیماری را در همهجای خود نشان میدهد. این قبیل شایعات، توهینها، اخبار نادرست، و... هم از آن جمله هستند. اما پیشنهادم آن است که بحث را به شبکههای غیررسمی محدود نکنیم و ببینیم در شبکههایی که متاسفانه امروز به صورت رسمی مجوز خبررسانی و حتی عناوین فرهنگی و علمی دارند، و حتی در مطبوعات، رادیو و تلویزیون، دانشگاهها، پژوهشگاههای رسمی، فرهنگستانها، بنیادهای دايرهالمعارفی و غیره چه فاجعهای در حال گذار است: از توهینها و وقاحتها، خودنماییها و نوکیسگیهای فرهنگی که با عناوین «علمی» و «روشنفکرانه» عرضه میشود تا «ستارهسازی» و «چهرهپردازی» از آدمهایی که اندیشههایشان کمترین ارزشی ندارند و تلاش میشود از آنها غولهایی فکری ساخته شود تا سپس بتوان از دهان آنها هرفکر و اندیشهای را جا انداخت.
*مسائل مهمتری هم دیده میشود، برجسته کردن تفاوتهای قومی، اختلافات سیاسی و تسویهحسابهای جناحی علیه برخی چهرههای سرشناس، رواج بدبینی و تنفر و... از تاثیرات این شبکههاست چطور میشود از تحمیل بار منفی اینگونه موارد بر جامعه کاست؟
دقیقا همینطور است. شبکههای اجتماعی، رسانههای الکترونیکی و بهطور کلی نظامهای رسانهای ما از تلویزیون و اینترنت و مطبوعات و غیره، همه به عرصههایی برای تاختوتاز افرادی تبدیل شدهاند که به دلیل عدم واکنش عمومی نسبت به خود هر روز بیشتر و بیشتر در حال زیر پا گذاشتن معیارهای اخلاقی و ارزشهای اجتماعی و دستاوردهای فرهنگیای هستند که گاه برای به دست آمدنشان قرنها تلاش شده است. ما همگی در برابر این وضعیت مسئولیت داریم و نمیتوانیم خود را بیتقصیر و گناه بدانيم را بر گردن این یا آن مقام و مسئول رسمی بیندازیم. شکی نیست که بهصورت رسمی و قانونی مدیریت بسیار ضعیف بوده و این امر در تشدید وضعیت بسیار موثر است. اما به نظر من روشنفکران، دانشگاهیان، همه افرادی که چه به دلیل تحصیلات و شغل خود چه به دلیل تجربه زندگی خود در این زمینه نظری و دستی به قلم دارند میتوانند در این بازار آشفته تلاش کنند که وضعیت را تا حدی ترمیم کنند. هرچند تا زمانی که اصل بر بسته بودن فضا و نبود عرصههای شفاف برای تمرین کردن آزادانه اندیشه و بحث باشد، نمیتوان امید چندانی به یافتن راه حلی برای این وضعیت بود.