پیوندهای مهم

 

 

  

 
 

  

 


 

X
اخبار

ماجرای یک تقدیر!

در جریان نُهمین همایش وبلاگ نویسان دفاتر اسناد رسمی ، اتفاق جالبی هم رخ داد که این مراسم را ماندنی تر کرد. تقدیر از یکی از چهره های ماندگار دفاتر اسناد رسمی، یعنی اُستاد سید علیرضا طباطبایی بافقی ، که مقدمه و معرّفی آن با عشق و مهارت تمام از سوی مُجری مراسم (جناب آقای دکتر فرزاد جمشیدی) صورت گرفت، از آن قطعه هایی بود که به اندازه ی همه ی مراسم در خاطره ها ماند به ویژه که رییس محترم سازمان ثبت (جناب آقای دکتر تویسرکانی) با وجود طولانی شدن این مراسم، با حوصله و دقتِ درخور ستایش و رعایت ادب پیش کسوتی که خاص اخلاق مداران روزگار است، تا انتهای این مراسم، ما را همراهی کردند.
چهار شنبه 27 آبان 1394
7569

 

بِسمِ اللهِ النُّور

ماجرای یک تقدیر!

 

 

در جریان نُهمین همایش وبلاگ نویسان دفاتر اسناد رسمی ، اتفاق جالبی هم رخ داد که این مراسم را ماندنی تر کرد. تقدیر از یکی از چهره های ماندگار دفاتر اسناد رسمی، یعنی اُستاد سید علیرضا طباطبایی بافقی ، که مقدمه و معرّفی آن با عشق و مهارت تمام از سوی مُجری مراسم (جناب آقای دکتر فرزاد جمشیدی) صورت گرفت، از آن قطعه هایی بود که به اندازه ی همه ی مراسم در خاطره ها ماند به ویژه که رییس محترم سازمان ثبت (جناب آقای دکتر تویسرکانی) با وجود طولانی شدن این مراسم، با حوصله و دقتِ درخور ستایش و رعایت ادب پیش کسوتی که خاص اخلاق مداران روزگار است، تا انتهای این مراسم، ما را همراهی کردند.

صرف نظر از اینکه خود تقدیر شونده (جناب طباطبایی عزیز) به هیچ وجه در جریان این قسمت از برنامه نبودند و شاید اگر متوجه می شدند، ما را از اجرا و انجام آن، منصرف می کردند، مقدماتی بود که از چند هفته قبل از مراسم به عنوان برنامه ریزی در ذهن و خاطر "گروه بزرگداشت استاد طباطبائی" موج می زد.

برای آماده سازی این مراسم ، ابتدا مصاحبه ای از جناب طباطبایی تهیه کردم؛ آن هم نه اینکه در مقابل ایشان بنشینم؛ نه! تنها سوالاتی کوتاه از وی پرسیدم و پاسخ هایی بسیار کوتاه تر نیز دریافت کردم!!! مواد اولیه ای که برای یک معرفی شایسته و درخور شأن سردفتری خاک روزگار خورده و چین مسیرها و مصایب بر چهره نشانده، در اختیار برادرم فرزاد (مُجری مراسم) گذاشتم و خواستم به عادت مألوف خود که عاشقانه در پی جُستن، یافتن و شناساندن مشاهیر ایران زمین است، این بار هم در فضای مَجاز، به دنبال حقیقت حیات و زندگانی جناب طباطبایی عزیز ما بگردد و این، خود مانند جُستن آب حیات بود در ظلمات حیرت!

تا اخوی بخواهد مُدل معرفی ای حرفه ای و در عین حال دلنشین برای دعوت از جناب طباطبایی بیابد، آقای سید رسول رسولی "سردفتر اسناد رسمی 59 مشهد"، مشغول طراحی و سفارش خوشنویسی لوح تقدیر شد که در نوع خودش، هم از حیث ابعاد و هم از نظر متن و خط و ربط، یک اثر هنری آبرومند به شمار می آمد و نیت ما هم همین بود. برای مردی که طی سال ها، به کار سردفتری، آبرو بخشیده، می بایستی اثری وجیه نیز "خدمت و قدمت" او را قاب بگیرد که البته طراحی و خوشنویسی چشم نواز این تابلوی تقدیر را مدیون تلاش و تعهد جناب آقای محمد علی دُرّانی هستیم.

مراسم معرّفی جناب سید علیرضا طباطبایی بافقی (سردفتر به ظاهر بازنشسته و در باطن، سرشار از انرژی و انگیزه ی کار سردفتری) در عین بی اطّلاعی خود ایشان، اینگونه با معرّفی مُجری مراسم صورت اجرا به خود گرفت و انصافاً ماندگار هم شد:

 

 

آقای سردفتر، سلام.

امکان داردچند لحظه وقت ات را به ما بدهی. من سراغ سردفتری ساده زیست، پیش کسوت، دلسوز و کارآمد را می گرفتم؛ همگان نشانی خانه ی تو را به دست ام دادند.

می خواهم قدری بیشتر با تو آشنا بشوم!

(از زبان جناب طباطبایی):

متولد اواخر فروردین ماه سال 1335 هستم در قصبه ی طیبه ی بافق اما نمی دانم چرا شناسنامه ام را یک سال بعد یعنی در سال 1336 گرفتند! خانواده ام از ریشه و بنیان هم اهل ثبت و سند بودند و هم علاقمند به حلّ و فصل مشکل، و عقد و بیع و از این مسایل! پدر بزرگ پدری ام قباله نویس بود و پدر بزرگ مادری ام عاقد..... اصلا" چرا این سوال ها را می پرسید؟؟؟

سبب دارد آقای سردفتر؛ سبب دارد همشهری دارالعباده ی یزد؛ هم ریشه با سرزمین "قنات و قنوت و قناعت..... تو از جنس همان بادگیر های متواضعی که آموخته های ات را نسیم دل آویز همدلی و همکاری برای ما به ارمغان آورده.

خدایا چه سرّ ی است در گفتن حقیقت که وقتی بالای وبلاک ات بنویسی: سر دفتری، سرابی فریبنده!... و بعد ادامه دهی: دیگران که باور نکردند؛ می دانم تو هم باور نمی کنی! پس ابلاغ بگیر و بیا !... باز هم عطر دلسوزی و طعم دانشمندی تو آنقدر به دل می نشیند که هیچ کس ذرّه های تردید نمی کند که تو چقدر لحظه های عشق و اضطراب و التهاب سردفتری را با عشق، پُشت سَر گذاشته ای که هم اکنون پرنده ای سدره نشین باشی.

سلام سید؛ سید علیرضا، پسر حاج سید حسین و فرزند فهیم سلطان خانم فهیمی! سلام همکار نازنین، دانش آموز مدرسه ی خُلدِ بَرین... دانش آموخته ی دبیرستان های وحشی بافقی و امیرکبیر!

با ما بگو محبوب ترین مُعلّم ات که بوده؟!

-آقای آزادی!

آری درست است؛ این آزادی و آزادگی حسّ همیشگی تو بوده اند مثل زمزمه های محبت یک آموزگار مهربان...

سردفتر 3 یزد... همشهری درک و درد... جهادگر جهاد سازندگی و خدمت به مردم... فارغ التحصیل مدرسه ی علوم قضایی قُم... وبلاگ نویس پُرتوان و بی خستگی... سلام آقای سید علیرضا طباطبایی.

با سه تا "پ" به تو احترام می گذارم:

-پدر معنوی..... پرچمدار وبلاگ نویسی دفاتر اسناد رسمی..... پیر دلسوخته ی سردفتری.

با سه تا "صاد" به تو سلام می کنم:

-صداقت، صمیمیت و صراحت که همه ی اینها صفات آشکار و اخلاق مدار توست.

و با سه تا "سین" تو را به درگاه ربّ العالمین می سپارم:

-الهی که بمانی به سعادت و سربُلندی و سلامت. الهی اینگونه بمانی و بذر بصیرت حقوقی، اعتنای شغلی و وظیفه شناسی را در خاک خاطر ما بکاری.

 

 

آری، سردفتر بازنشسته ی دفترخانه ی سه یزد و پهلوان میدان وبلاگ نویسی دفاتر اسناد رسمی، اینگونه و با دستچین این واژه ها به جایگاه دعوت شد. روی سن،جناب آقای دکتر احمد تویسرکانی - معاون محترم قوه قضاییه و رییس گرانمایه ی سازمان ثبت اسناد و املاک کشور ، جناب آقای محمدرضا دشتی اردکانی - ریاست محترم کانون سردفتران و دفتریاران ، جناب آقای بردیا صدرنوری - مشاور و رئیس محترم حوزه معاونت برنامه ریزی و نظارت راهبردی رئیس جمهور، جناب آقای هاشم کارگر- معاونت محترم توسعه فناوری و خدمات الکترونیک ثبتی سازمان ثبت اسناد و املاک کشور، جناب آقای محسن مرادی - مدیر کل محترم امور اسناد و سردفتران سازمان ثبت اسناد و املاک کشور، جناب آقای سید مهدی میرنظامی - سرپرست دفتر ریاست ، روابط عمومی و امور بین الملل سازمان ثبت اسناد و املاک کشور، منتظر طباطبایی بودند.

در جایگاه ویژه نیز جناب آقای محمد گودرزی - عضو محترم هیات مدیره کانون سردفتران و دفتریاران، جناب آقای محمد عظیمیان - نایب رئیس محترم کانون سردفتران و دفتریاران ، جناب آقای احمدعلی قاسمی - عضو محترم علی البدل هیات مدیره کانون سردفتران و دفتریاران ، جناب آقای سعید مَنشی (دفتریار) - عضو محترم هیات مدیره کانون سردفتران و دفتریاران ، جناب آقای کیوان دارایی (دفتریار) - عضو محترم هیات مدیره کانون سردفتران و دفتریاران ، جناب آقای علی جلیلیان - رئیس محترم مرکز جامع علمی کاربردی کانون سردفتران و دفتریاران ، جناب آقای محسن میراب زاده اردکانی - مدیر محترم دفتر انفورماتیک کانون سردفتران و دفتریاران ، به احترام ایشان ایستاده و او را تشویق می کردند .

از روی صندلی اش بلند شد در حالی که تا روی سن و حتی پُشت تریبون مراسم نیز آهسته و پیوسته می گفت:

-آقا من شایسته ی این کلمات نیستم!

اما صدای او در میان تشویق های جانانه و مهربانانه ی حُضّار، گُم می شد. جناب دشتی اردکانی از مُجری مراسم خواست که آقای طباطبایی چند لحظه پُشت میکروفن قرار گیرد و دو سه کلامی با ما سخن گوید.

استاد اما باز هم مزاح کرد که: من بیشتر از آنی که بتوانم حرف بزنم، می توانم بنویسم!!!

باقی مراسم، دیگر خیلی ها روی صندلیشان ننشستند و ایستاده مراسم را دنبال می کردند! طباطبایی لحظه ی آخر هم ما را غافلگیر کرد. یک جلد کتاب نفیس شاهنامه برایش تهیه کرده بودیم که هدیه را وانکرده به جناب دکتر تویسرکانی بخشید. آن لوح تقدیر هم که تابلویی از هنر، عشق، ادب و اخلاص ما به ایشان بود، گردن آویز دفتر جلسات کانون سردفتران و دفتریاران شد. طباطبایی برایمان از یزد، باقلوا و شیرینی های سنتی آن دیار را هم آورده بود اما قبل از آن شیرینی های معمولی، کام همه ی ما را به سخاوت و تواضع خود شیرین کرد پیرمردی که مثل کویر، بی انتها است و مثل بادگیرهای یزد، سربلند و سر به زیر!

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

و من الله التوفیق 

فرامرز جمشیدی

-----------------------------------

از سرکار خانم ساغر جمشیدی که عهده دار تهیه ی اخبار همایش بودند ، تشکر می کنم

بنچاق