دلم گرفته ای دوست ... هوای گریه با من !
سیمین بهبهانی رفت ، تا شعرهایمان بی مادر شوند ."کنون که دست سحر دانه دانه چید" ... ، نوبت به دردانه ی شعر فارسی رسید تا گنجینه ی ادبیات ایران سوگوارش شود !
به نام او که می ماند
"دلم گرفته ای دوست ... هوای گریه با من" !
او نیز رفت ، تا شعرهایمان بی مادر شوند .
بانوی تغزل ،معلم زاده ای معلم ، او که از جوانی با عشق و عرفان و فلسفه و غربت و جفا ، جمله های بسیار ساخته بود ، او که در دانشگاه درس حقوق خواند تا فقط حقوق انسان بودن و انسان ماندن را برای خیلی ها دوره کند ، او که دنیا به داشتنش مفتخر بود و ایران ، سربلند از نامش ، او که بیش از پنجاه وزن ِ بکر ، بر اوزان عروضی شعر فارسی افزود تا شیواترین و شیرین ترین ها را به گوش ما بخواند و هرگوشه از خاک کشورش را با زمزمه های بی تکرار ، بذر غیرت و شجاعت بکارد ... او رفت!
"کنون که دست سحر دانه دانه چید" ... ، نوبت به دردانه ی شعر فارسی رسید تا گنجینه ی ادبیات ایران سوگوارش شود !
هرچند تا ایران ، ایران است ، سیمین بهبهانی ، با تک تک ابیاتش در تن و روح ایرانی نفس خواهد کشید ، اما ما نیز به رسم احترام ، چکیده ای بسیار مختصر از زندگی مثال زدنی این فرزانه ی فقید را در ادامه مرور می کنیم .
خواهم چو راز پنهان، از من اثر نباشد
تا از نبود و بودم، کس را خبر نباشد
خواهم که آتش افتد، در شهر آشنایی
وز ننگِ آشنایان، بر جا اثر نباشد
گوری بده، خدایا! زندان پیکر من
تا از بهانه جویی، دل دربدر نباشد...
سیمین خلیلی معروف به «سیمین بهبهانی» فرزند عباس و حاج میرزا حسین حاج میرزاخلیل مشهور به میرزا حسین خلیلی تهرانی که از رهبران مشروطه بود عموی پدر او و علامه ملاعلی رازی خلیلی تهرانی پدربزرگ اوست. است. پدرش عباس خلیلی به دو زبان فارسی و عربی شعر میگفت و حدود ۱۱۰۰ بیت از ابیات شاهنامه فردوسی را به عربی ترجمه کرده بود و در ضمن رمانهای متعددی را هم به رشته تحریر درآورد که همگی به چاپ رسیدند.
مادر او فخرعظما ارغون دختر مرتضی قلی ارغون از بطن قمر خانم عظمت السلطنه بود. فخر عظما ارغون فارسی و عربی و فقه و اصول را در مکتبخانه خصوصی خواند و با متون نظم و نثر آشنایی کامل داشت و زبان فرانسه را نیز زیر نظر یک مربی سوئیسی آموخت. او همچنین از زنان پیشرو و از شاعران موفق زمان خود بود و در انجمن نسوان وطنخواه عضویت داشت و مدتی هم سردبیر روزنامه آینده ایران بود. او همچنین عضو کانون بانوان و حزب دموکرات بود و به عنوان معلم زبان فرانسه در آموزش و پرورش خدمت میکرد.
سیمین بهبهانی ابتدا با حسن بهبهانی ازدواج کرد و به نام خانوادگی همسر خود شناخته شد ولی پس از وی با منوچهر کوشیار ازدواج نمود. او سالها در آموزش و پرورش با سمت دبیری کار کرد.
او در سال ۱۳۳۷ وارد دانشکده حقوق شد، حال آنكه در رشته ادبیات نیز قبول شده بود. در همان دوران دانشجویی بود که با منوچهر کوشیار آشنا شد و با او ازدواج کرد. سیمین بهبهانی سی سال-از سال ۱۳۳۰ تا سال ۱۳۶۰- تنها به تدریس اشتغال داشت و حتی شغلی مرتبط با رشتهٔ حقوق را قبول نکرد.
در ۱۳۴۸ به عضویت شورای شعر و موسیقی در آمد . سیمین بهبهانی ، هوشنگ ابتهاج ، نادر نادرپور ، یدالله رویایی ، بیژن جلالی و فریدون مشیری این شورا را اداره میکردند . در سال ۱۳۵۷ عضویت در کانون نویسندگان ایران را پذیرفت .
در ۱۳۷۸ سازمان جهانی حقوق بشر در برلین مدال کارل فون اوسی یتسکی را به سیمین بهبهانی اهدا کرد . در همین سال نیز جایزه لیلیان هیلمن /داشیل هامت را سازمان نظارت بر حقوق بشر (HRW) به وی اعطا کرد.
سیمین بـِهْبَهانی نویسنده و غزلسرای معاصر ایرانی است. او به خاطر سرودن غزل فارسی در وزنهای بیسابقه به «نیمای غزل» معروف است.
سیمین بهبهانی از موثر ترین و مبتکرترین شاعران عرصه غزل معاصر است .وی شاعری را از آغاز جوانی با سرودن غزلها و چهارپاره هایی کلاسیک و رمانتیک اغاز کرد که غالبا دارای مضامین عاشقانه و عواطف عریان زنانه - احساسات انسان دوستانه بود ند .رفته رفته از دهه سی به بعد تحت تاثیر اشعار نو پردازان ف رگه هایی از زبان و تخیل تازه ی رمانتیک در غزل های او پدیدار شد که مجموعه مرم نشانگر این تحول بود .بعد ها مجموعه ی غزل رستاخیز ، تلاش موفق او را در تلفیق روح تغزلی با نگرش و محتوای اجتماعی به نمایش گذاشت .
بهبهانی به قصد دمیدن روح تازه در پیکره غزل بعد ها علاوه بر نوگردانی زبان و تخیل ، از حوزه اوزان رایج غزل فارسی گام فراتر نهاده و وزنهای غیر رایج یا ابتکاری به کار گرفت که در سالهای بعد از انقلان نیز در آثار او تداوم داشت و کوشید تا با بهره گیری از فضا سازی های روایی ، توالی منطقی ابیات بافت موسیقایی نو و رگه های بینش فلسفی - اساطیری غزل را از روح سنتی تهی کند و به ان روحی تازه و متناسب با زمان بخشد.
من با تو ام ای رفیق ! با تو همراه تو پیش می نهم گام
در شادی تو شریک هستم بر جام می تو می زنم جام
من با تو ام ای رفیق ! با تو دیری ست که با تو عهد بستم
همگام تو ام ، بکش به راهم همپای تو ام ، بگیر دستم
پیوند گذشته های پر رنج اینسان به توام نموده نزدیک
هم بند تو بوده ام زمانی در یک قفس سیاه و تاریک
رنجی که تو برده ای ز غولان بر چهر من است نقش بسته
زخمی که تو خورده ای ز دیوان بنگر که به قلب من نشسته
تو یک نفری ... نه ! بیشماری هر سو که نظر کنم ، تو هستی
یک جمع به هم گرفته پیوند یک جبهه ی سخت بی شکستی
زردی؟نه!سفید ؟نه!سیه،نه بالاتری از نـــــــــــــژاد و از رنـــــگ
تو هر کسی و ز هر کجایی من با تو ، تو با منی هماهنگ
آثار :
سهتار شکسته (۱۳۳۰/۱۹۵۱)
جای پا (۱۳۳۵/۱۹۵۴)
چلچراغ (۱۳۳۶/۱۹۵۵)
مرمر (۱۳۴1/۱۹۶۱)
رستاخیز (۱۳۵۲/۱۹۷۱)
خطی ز سرعت و از آتش (۱۳۶۰/۱۹۸۰)
دشت ارژن (۱۳۶۲/۱۹۸۳)
گزینه اشعار (۱۳۶۷)
درباره هنر و ادبیات (۱۳۶۸)
آن مرد، مرد همراهم (۱۳۶۹)
کاغذینجامه (۱۳۷۱/۱۹۹۲)
کولی و نامه و عشق (۱۳۷۳)
عاشقتر از همیشه بخوان (۱۳۷۳)
شاعران امروز فرانسه (۱۳۷۳) [ترجمه فارسی از اثر پیر دوبوادفر ، چاپ دوم :۱۳۸۲]
با قلب خود چه خریدم؟ (۱۳۷۵/۱۹۹۶)
یک دریچه آزادی (۱۳۷۴/۱۹۹۵)
مجموعه اشعار (۲۰۰۳)
يكي مثلا اين كه(۲۰۰۵)
"با اندکی حذف ، از سایت مردان پارس"